حسن احمدیفرد، روزنامهنگار و پژوهشگر
فلات ایران، سرزمین کشاورزی بوده است. حتی پیش از آنکه اقوام دامدار آریایی به این فلات بیایند، پدران و مادران ما کشاورزی میکردهاند. آنها زمین و آنچه از آن میرسته را هدیهای الهی میدانستهاند و مقدس میشمردهاند. تقدس دانهها بهویژه گندم از همین رهگذر شکل گرفته است. پیشینیان ما گندم را دختر زمین میدانستهاند و کاشت آن را نه صرفاً امری برای تأمین خوراک که رفتاری آیینی میدانستهاند. انبوه بیشماری از سنتها و باورها در کاشت گندم وجود دارد که رگ و ریشهاش به روزگاران کهن میرسد. تقدس نان یکی از همان سنتها و بازمانده همین باورهاست. نان برای ما مردم مقدسترین خوراکی است؛ آن چنان که امروزه روز هم حتی اگر تکه نانی را در راهی ببینیم، حتماً آن را برمیداریم و کنار میگذاریم تا مبادا حرمت نان شکسته شود. سنگینترین سوگندها در نزد ما مردم، سوگند خوردن به نانی است که با هم خوردهایم.
در اوسنههای خراسانی هست که در روزگاران پیشین، به جای برف، آرد از آسمان میباریده (کنایه از برکتی که از آسمان فرومیآید) تا آنکه زنی نوزادش را با آرد تمیز میکند (کنایه از عصیان اساطیری زن) و پس از آن است که بارش آرد تمام میشود و برف از آسمان میبارد.
علاوه بر اینها یکی از کهنترین و در عین حال تمدنیترین خوراکیهای ایرانی نیز از جوانه گندم به عمل میآید. سمنو (یا چنان که در افغانستان و تاجیکستان، در گوشه دیگر خراسانزمین میگویند: سمنک) خوراکی است حیاتبخش، پیچیده در باورهای اساطیری و همین باورها به سمنو تقدسی ویژه بخشیده است. بخشی از این تقدس تا امروزه روز هم رسیده است. امروز هم باور پررنگی در بین ما مردم وجود دارد که براساس آن، سمنو را حلوای حضرت فاطمه زهرا(س) و شیرین شدنش را، آن هم بدون داشتن شکر، نوعی معجزه الهی میدانیم و کیست که نداند چه ارتباط پیوستهای میان باورهای کهن ایرانزمین و وجود مقدس حضرت صدیقه اطهر(س) برقرار است.
گونهای دیگر از سمنو هم هست که در بخشهایی از خراسانزمین پخته و در مشهد با عنوان «حلوا بربری» شناخته میشود. جالب آنکه تهیه این سمنوی متفاوت هم شکلی آیینی دارد و عموماً در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) پخت میشود. دیگر دانهها هم در فرهنگ کهن ایرانی دارای اهمیت هستند و در نظام تغذیهای ما جایگاهی ویژه دارند.
در اساطیر ایرانی تا روزگار جمشید، خوراک همه مردمان تنها و تنها دانهها بوده تا آن هنگام که ضحاک تازی بر جای جمشید مینشیند و پس از آن است که به اشاره اهریمن، آدمیان خوردن گوشت را میآموزند. در شاهنامه، شناسنامه فرهنگ ایرانی به این قصه اشاره شده است.
چنین گفت ابلیس نیرنگساز
که شادان زی ای شاه گردنفراز
که فردات از آن گونه سازم خورش
کز او باشدت سر به سر پرورش
خورشها ز کبک و تَذَرو سپید
بسازید و آمد دلی پر امید...
سِیُم روز، خوان را به مرغ و بره
بیاراستش گونهگون یک سره
به روز چهارم چو بنهاد خوان
خورش ساخت از پشت گاو جوان...
وجود انواع آشها و شلهها (اشکنهها و بلغورها) در این فرهنگ، میراثی است که از رهگذر اهمیت دادن به دانهها به جا مانده است. پختن آش به عنوان خوراکی برای برآورده شدن حاجات، سنتی است که ریشه در آیینهای کهن ایرانزمین دارد. آش بیبی سهشنبه یا حتی آش پشت پا (آشی نذری که با هدف حفظ مسافر از بلایا طبخ میشود) تنها نمونهای از آیینهایی آمیخته با خوراکیهای باستانی است که ریشههای تناورشان به ایران کهن میرسد. آجیل مشکلگشا هم سری در همین سنتها دارد.
دانهها در سفره نوروزی هم هستند.
رسم بوده که کشاورزان سبزه انواع دانهها را در سفره نوروزیشان میگذاشتهاند تا پس از پایان نوروز هر کدام را که طراوت بیشتری دارند، برای کاشت در سال نو برگزینند.
سبزه، نماد جوانی و سرسبزی هم عموماً از گندم(در این سالها بعضا از دانههای دیگر) فراهم میشود. در روزگاران متأخر سیب، سنجد و سرکه که هر کدام گوشهای از حیاتی را نشان میدهند به مادر زمین وابسته است.
نظر شما